من کویر خسته ام تویی نم نم بارون/دلم برات تنگ شده کجایی ای یار مهربون
نوشته شده توسط : علیرضا نساروند

کسی آمد که حرف عشقو با ما زد !
     دل ترسوی ما هم دل به دریا زد !
     به یک دریای طوفانی دل ما رفته مهمانی ...
     چه دوره ساحلش از دور پیدا نیست ...
     یه عمری راهه و در قدرت ما نیست ...
     باید پارو نزد وا داد ! باید دل رو به دریا داد !
     خودش می بردت هر جا دلش خواست ...
     به هر جا برد بدون ساحل همونجاست ...
     به امیدی که ساحل داره این دریا !
     به امیدی که آروم میشه تا فردا !
     به امیدی که این دریا فقط شاه ماهی داره !
     به عشقی که نمی بینی شباشو بی ستاره !
     دل ما رفته مهمانی به یک دریای طوفانی ...
     باید پارو نزد وا داد ! باید دل رو به دریا داد ! 
     خودش می بردت هر جا دلش خواست ...
      به هر جا برد بدون ساحل همونجاست ...

 
خبر به دورترین نقطه‌ی جهان برسد
نخواست او به منِ خسته بی‌گمان برسد
شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد؟
چه می‌کنی اگر او را که خواستی یک عمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد ...
رها کنی، برود، از دلت جدا باشد
به آنکه دوست‌ترش داشته ... به آن برسد
رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطه‌ی جهان برسد
گلایه‌ای نکنی بغض خویش را بخوری
که هق هق تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند که ... نه! نفرین نمی‌کنم که مباد
به او که عاشق او بوده‌ام زیان برسد
خدا کند فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد
http://negarfarhoodi.persiangig.com/image/ashegh.jpg
آن که می گوید دوستت می دارم
خنیاگر غمگینی است
که آوازش را ازدست داده است.
ای کاش عشق را زبان سخن بود.
 هزار کاکلی شاددر چشمان توست
هزار قناری خاموش در گلوی من.
ای کاش عشق را زبان سخن بود.
آن که می گوید دوستت می دارم
دل اندوهگین شبی است
که مهتابش را می جوید.
ای کاش عشق را زبان سخن بود
 هزار آفتاب خندان در خرام توست
هزار ستاره ی گریان
در تمنای من.
 عشق را...
ای کاش زبان سخن بود.
 
 
 
بغض نیمه‌کاره
تکرار دروغ‌هایت
گلویم را می‌فشارد
از ساده‌لوحی بی‌شرم خاطراتم بیزارم
آنگاه که از خودم می‌پرسم:
«هنوز دوستم دارد؟!...حتی به دروغ-»

همچون روز روشن بر من هویداست
که در مسیر زندگی ات روانه خواهی شد
و شاید هیچگاه من در خاطرت نمانم
و من بی شک هر جا باشم
نشانی از تو دارم
که با تو بودن را برایم زنده می کند
تو می روی و من با لبخند بدرقه ات می کنم
من می مانم و کوله باری از احساس تنهایی
می مانم
باز هم مثل همیشه
اما می دانم
در تنهایی هم
با من هستی
سخته عاشق باشی ولی هیشکی ندونه
اشکاتو زودی پاک کنی تا کسی ندونه
سخته دوسش داشته باشی ولی ندونه
سخته نگاهش بکنی اما نخونه

قشنگی عشق که میگن شاید همینجاست
سخته به قربون چشاش بری تو رویا
قدم قدم گریه کنی کنار دریا
سخته همش تو فکر باشی شاید نخوادت
خاطره هات ورق ورق بیاد به یادت



:: موضوعات مرتبط: شعر , ,
:: بازدید از این مطلب : 793
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : دو شنبه 17 / 4 / 1395 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: